محل تبلیغات شما



ی درس تلخ و بزرگی که گرفتم این بود که بیخودی وقتمو صرف آدما نکنم. نه واسه اینکه اونا دور برمی دارن، واسه این میگم که من خودمو گم میکنم، از یاد میبرم، فراموش میکنم که منم هستم، منم مهمم. اصلا منم که مهمم. نمیخوام خودمو هی فراموش کنم. من خودمو دوس دارم. حیف منه که بخوام وقتمو برای کسایی و چیزایی صرف کنم که باعث میشن خودمو از یاد ببرم.


توی خانواده ای بزرگ شدم که نه تا به حال دست کسی روی اون یکی بلند شده نه شاهد اهانت بودم. همیشه هرکاری خواستیم بکنیم کسی نگفت نمیتونی، برعکس همیشه گفته شده که تلاشتو بکن. یا میشه یا نمیشه. هر وقت با دل پر از دانشگاه اومدم خونه پدرم گفت مهم نیست حرف دیگران تو تلاشتو بکن. هدفتو یادت باشه. همیشه بهم اعتماد به نفس داد و گفت شجاع باش. حالا آقای مورد نظر اومده میگه :تا کی میخوای درس بخونی؟! فایده نداره! تا حالا کسی نبوده که بره سر کار مرتبط با رشته تحصیلیش، تو چرا میخوای ادامه بدی، من از اساس با کار کردن خانومم مخالفم!!!! هر خانمی بیرون از خونه بره سر کار حتماً زندگیش مشکل به هم میزنه! اصلا چرا شبا بیدار میمونی به خاطر درس؟! بگیر بخواب من تضمین میکنم هیییییچ اتفاقی نمیفته!!!!

ببین! بحث این که آیا من بعد از اتمام تحصیلات میتونم برم سر کار مرتبط با اون یا نه الان اصلا مطرح نیست، بحث اصلی اینه که وقتی میدونی من دوس دارم درس بخونم و این یکی از کارایی هست که برام مهمه تو چرا به جای حمایت حداقل کلامی مدام سنگ اندازی میکنی و منو میخوای متوقف کنی؟! اگه من و روحیه ی من برات مهم بود هیچ وقت انقد حق به جانب و متکبرانه حرف نمیزدی که من توی جامعه گشتم و میدونم که نمیشه زن هم فعالیت بیرونی داشته باشه و هم توی خونه باشه و در عین حال زندگیش هم خوب باشه؟!

زندگی ی زن از نظر شما یعنی فقط شستن و رفتن و رسیدگی به امور شوهر؟! چون فکر میکنی زن همین که پاشو از خونه بذاره بیرون بنیان خانواده به لرزه درمیاد؟!

جالبه که میگی خانومم برام اهمیت داره ولی اگه اعصابم خیلی خورد بشه نهایت میزنم پس کلش!!!!! هلاک اون همه عشقتم!

به نظرم شما فقط تا نوک دماغتو دیدی و دنیای خیلی کوچیکی داری. اگه وسعت دیدت رو بیشتر می کردی میفهمیدی حرفایی که میزنی توی دوره ی مردسالاری محض مد بود نه الان!

من نه فمنیستم نه آدم برخورد متقابل با آقایون هستم و این سطح از کوته نگری رو واقعاً نمیتونم درک کنم.


چرا من احمق باید تا نصفه شب بیدار بمونم طرح بکشم در حالی که بقیه (همه) تا لنگ ظهر خواب بودن و بعد پا شدن اومدن سر کلاس همه کپی کردن از روی ی طرح؟؟؟؟ چرا من باید انقد به خودم سخت بگیرم؟؟؟؟ چرا باید انقد برام مهم باشه؟؟؟

چرا مث بقیه بی خیال و راحت نیستم؟؟؟؟ متأسفم برای خودم.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

" فرهنگ واژگان تبری " معرفی روستای قل رومزی بیماری ها و مشکلات مغزی